جدول جو
جدول جو

معنی بالا بردن - جستجوی لغت در جدول جو

بالا بردن
(مُ عارْ رَ)
بربردن. راندن از پائین بجایگاه برین. حمل کردن از زیر به زبر. متصاعد ساختن. برتر قرار دادن.
- بالا بردن ساختمان، برآوردن آن. بمرحلۀ پوشش رساندن بنا.
لغت نامه دهخدا
بالا بردن
افزایش دادن، افزودن، اضافه کردن، زیاد کردن
متضاد: کاهش دادن، پایین آوردن، بالا رفتن، ترقی دادن، رفعت بخشیدن، بزرگ کردن، بزرگ جلوه دادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بالا بردن
يرفع
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
دیکشنری فارسی به عربی
بالا بردن
Top, Airlift, Elevate, Raise, Up
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بالا بردن
transporter par avion, élever, lever, monter
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بالا بردن
এয়ারলিফট করা , উন্নীত করা , তোলা , উপরে তোলা , উপরে তোলা
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
بالا بردن
ایئر لفٹ کرنا , بلند کرنا , اٹھانا , اوپر اٹھانا , اوپر کرنا
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
دیکشنری فارسی به اردو
بالا بردن
hava yoluyla taşımak, yükseltmek, kaldırmak
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
بالا بردن
kubeba angani, kuinua
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بالا بردن
transportar por aire, elevar, levantar, subir
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بالا بردن
mit Luft transportieren, erhöhen, heben
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
بالا بردن
транспортувати , піднімати , піднімати
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بالا بردن
transportować, podnosić, podnieść
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
بالا بردن
空运 , 提升 , 向上
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
دیکشنری فارسی به چینی
بالا بردن
transportar por avião, elevar, levantar, subir
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بالا بردن
trasportare per aereo, elevare, sollevare, alzare
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بالا بردن
luchtvracht, verhogen, tillen
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
دیکشنری فارسی به هلندی
بالا بردن
воздушный мост , поднимать , поднять
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
دیکشنری فارسی به روسی
بالا بردن
ลำเลียงทางอากาศ , ยกระดับ , ยก , ยก , ยกระดับ
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
بالا بردن
mengangkut melalui udara, meningkatkan, mengangkat
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بالا بردن
एयरलिफ्ट करना , ऊंचा करना , उठाना , ऊंचा करना , ऊपर करना
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
دیکشنری فارسی به هندی
بالا بردن
להטיס , להרים
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
دیکشنری فارسی به عبری
بالا بردن
エアリフトする , 上げる
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
بالا بردن
공중 수송하다 , 올리다
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ ضَ دَ)
بر بردن. فراز بردن. به بالا آوردن، چنانکه آب را از چاه و خاک و گل را از زمین به پشت بام و غیر آن. نمو کردن. رشد کردن. بالا گرفتن. افراخته شدن. قد کشیدن. گوالیدن. بالیدن خواه در انسان باشد یا نبات:
بدرگاه چون گشت لشکر فزون
فرستاد بر هر سویی رهنمون
که تا هر کسی را که دارد پسر
نماند که بالا کند بی هنر.
فردوسی.
جز بدی نارد درخت جهل چیزی برگ و بار
برکنش زود از دلت زان پیش کو بالا کند.
ناصرخسرو.
همچنانکه درختی که بر زمین نرم روید و غذا تمام یابد بالا بتواند کرد و اگر در میان سنگ روید و غذا تمام نیابد بالا نتواند کرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
سروبن گرچه رست و بالا کرد
سر او راسپهر والا کرد.
سنائی.
در حریم سترش و بستان سرای عصمتش
جز بشرط راستی یک سروبن بالا نکرد.
؟ (از کتاب سمط العلی).
ترعرع، بالا کردن کودک. (منتهی الارب).
- بالا کردن روی، سر برآوردن. ببالا نگریستن. بسوی چیزی یا کسی که برتر ازو قرار دارد نگریستن:
روی بالا کرد و گفت ای عندلیب
از بیان حال خودمان ده نصیب.
مولوی.
- بالا کردن قیمت،افزودن قیمت. افزودن ساختن بها. قیمت را زیاده قبول کردن. پذیرفتن کالایی با قیمت بیشتر از مشتری قبلی. روی دست یکدیگر رفتن. مزایده کردن. روی دست هم پاشدن.
- بالا کردن گفتار، بالا گرفتن آن چنانکه بهمه جا رسد:
قدر تو بیشی کند کردار تو پیشی کند
بخت تو خویشی کند گفتار تو بالا کند.
منوچهری، نام آبادیی درچهاردانگۀ هزارجریب مازندران. (همان کتاب ص 124)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لالا کردن
تصویر لالا کردن
(کودکان) خوابیدن خفتن، در زبان اطفال خفتن، خوابیدن
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه قدش دراز باشد بلند قد بلند قامت مقابل کوتاه قد. دراز قامت، بلند قامت، کشیده قد، بلند اندام، بلند بالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالا کردن
تصویر بالا کردن
((کَ))
بزرگ کردن (فرزند)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالا دادن
تصویر بالا دادن
((دَ))
بزرگ نمودن، بزرگ جلوه دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالا ترین
تصویر بالا ترین
Upmost
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بالا ترین
تصویر بالا ترین
высший
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بالا ترین
تصویر بالا ترین
oberste
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بالا ترین
تصویر بالا ترین
найвищий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بالا ترین
تصویر بالا ترین
najwyższy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بالا ترین
تصویر بالا ترین
最高的
دیکشنری فارسی به چینی